شهیدی که بر سر مزارش زیارت عاشورا می خواند

مادر شهید می‌گوید:« شب ها علی به همراه برخی از دوستانش به مزار شهدا می‌رفت و آنجا با خدا راز و نیاز می‌کرد، پسرم حتی مکان مزار خود را می‌دانست و بر سر مزارش زیارت عاشورا می‌خواند».

خبرگزاری شبستان – خراسان جنوبی؛ جواد شریفی نیا- فرزند اول خانواده است، در سوم آبان ماه سال 1339 در شهرستان بيرجند به دنيا آمد. پدرش در کودکی یتیم شده بود و زندگی سختی داشتند، او از همان كودكى براى فراگيرى قرآن به مكتب خانه رفت. آنقدر با دوستان و مکتبی ها و بچه های کوچه با اخلاق بود که همه در کوچه او را مرد اخلاق می دانستند.

 

علی در سال 1345 دوران ابتدايى را در مدرسه پرويز (شهید چمران کنونی) بيرجند شروع كرد و در سال 1350 به پايان رسانيد. كودكى آرام و ساكت بود. علی جزو پایه ثابت های مسجد و دوره قران بود، صدای خوبی داشت و گاها مداحی هم می کرد اما ذوق و استعداد او در شاعری نمایان بود. خودش هم شعر می سرود و هم می خواند.

 

در سال 1351 دوره راهنمايى را در مدرسه فرزان بيرجند شروع كرد و در سال 1354 به پايان رسانيد و در سال 1354 دوره متوسّطه را در هنرستان كوروش(امام خمینی(ره)) آغاز كرد و در سال 1358 با اخذ مدرك در رشته اتومكانيك تحصیلات خود را به پايان رساند. بعد از اتمام دوره متوسّطه، در سال 1357 تحصيل خود را در رشته كاردانى مكانيك آغاز كرد كه بعد از گذراندن يك ترم، ترك تحصيل‏ اين دوران مصادف با اوج ‏گيرى انقلاب اسلامى بود. او كه در اين دوران در پخش اعلاميه و عكس حضرت امام(ره) فعّاليّت مى‏ كرد، توسط ساواك مورد تعقيب قرار گرفت و دستگير شد.

 

شهید «علی صمدیان» همان نوجوانی که بارها به دلیل تحرکات انقلاب و حضور در تجمعات علیه رژیم شاهنشاهی تا مرز شهادت پیش رفت، سخنران خوبی بود و معمولا در راهپیمایی ها میدان دار می شد. او پسر باهوش و زیرکی بود و در دانشگاه و مدرسه معمولا جزو برترین های کلاس بود. «اقدس سیاری» مادر شهید صمدیان می گوید: « علی دوران ابتدایی را در مدرسه فرزان گذراند، معلم ها خیلی از درس خواندن و ادب او راضی بودند، او شاعر بود و خیلی وقت ها بر روی بلیط اتوبوس حتی شعر می نوشت. همیشه در اوایل انقلاب نوارهای آن موقع که از امام(ره) و شهید مطهری بود را پیاده سازی می کرد و به صورت نشریه برای بقیه افراد می فرستاد».

 

«محمود جلايرى» دوست شهيد و همرزم علی که از همان دوران کودکی با هم بودند، می گوید: «علی در فعالیت های مبارزاتی علیه رژیم پهلوی حضور فعالی داشت، یک مرتبه در مشهد برای گرفتن عکس و علامیه های امام خمینی (ره) به منزل آیت الله شیرازی رفتیم، در برگشت ماموران ساواک ما را دستگیر کردند و بردند در یک مکان تاریک و ناآشنایی، بعد هم با «باتوم» به جانمان افتادند که مدح شاه کنید، اما یک کلمه هم از زبانمان بیرون نیامد.»

 

وی ادامه می دهد: «علی بعد از پیروزی انقلاب وارد کمیته شد و سپس به سپاه پیوست و در آنجا مسئولیت کارهای فرهنگی و عقیدتی را بر عهده داشت، بعد هم با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت».

 

مادر شهید صمدیان با اشاره به اینکه پسرم ماشین و موتور بیت المال را سوار نمی شد و قبل از ازدواج حتی حقوق هم نمی گرفت، می افزاید: «شب ها علی به همراه برخی از دوستان خود به مزار شهدا می رفت و آنجا زیارت عاشورا می خواندند، به یکی از دوستان خود گفته بود که او را کجا دفن خواهند کرد، همان جا همیشه عاشورا می خواند و گریه می کرد».

 

سیاری با بیان اینکه ما بعد از مدت ها فهمیدیم که علی نماز شب می‌خوانده است، می گوید:« وقتی برای نماز شب بلند می شد کسی به هیچ وجه متوجه نمی شد، آنقدر گریه می کرد که مهر او خیس می شد، هرگز نماز شب را ترک نکرد و می گفت مادر جانم یک وقت خبر نبرید برای فامیل که پسر ما نماز شب می خواند. دوشنبه و پنج شنبه ها را روزه می گرفت و یک دوره شبانه زیارت عاشورا راه اندازی کرده بود که هر هفته منزل یک نفر برگزار می شد».

 

«حسن صمديان» برادر و همرزم شهید است، او که خاطرات زیادی با برادر شهیدش دارد، مى ‏گويد: «قبل از عمليّات كربلاى یک، عمليّاتى انجام شد كه موّفقيّت ‏آميز نبود. در آن عمليّات تركشى به كمر على خورده بود. سحرگاه موقع برگشتن از عمليّات، ديدم يك نفر پشت خاكريز دراز كشيده است متوجّه برادرم شدم كه دستش را به كمرش گرفته است. جلو رفتم و از او خواستم كه با هم به اورژانس برويم، اما قبول نکرد».

 

وی با بیان اینکه بزرگترین آرزوی علی این بود که به فیض شهادت نائل شود، او در نامه هایی که می فرستاد یا صحبت هایی که با دوستان داشت همیشه می گفت:« برام دعا کنید تا شهید شوم»، می گوید:« علی پسر بزرگ خانه بود و رفتار و کردار او آنقدر خوب بود که برای ما همیشه یک الگو بود».

 

شهید صمدیان در دانشگاه فنی و حرفه ای مشهد نیز همواره به عنوان الگوی اخلاق معروف بود. او که جبهه را در آن برهه از زمان مهمتر از تحصیل می بیند، درس را با وجود اینکه دانشجوی ممتاز دانشگاه بوده است، رها می کند و به جبهه باز می گردد.

 

«محمد صمدیان» پدر شهيد که حالا چند سالی است به فرزند شهیدش پیوسته است، در خاطره ای از شهید گفته بود: «در زمان عمليّات كربلاى یک بود كه امام(ره) فرمان دادند، مهران بايد آزاد شود. علی در آن موقع مى‏ خواست به مكّه برود و به خاطر همين پيام امام(ره) از رفتن به مكّه منصرف شد و به جبهه رفت و بعد از چند هفته با حج مقبول بر روی دستان هم رزمانش در مشهد مقدس به زیارت امام رضا(علیه السلام) رفت و بعد هم به بیرجند برگشت».

 

علی سرانجام در 11 تير 1365، در عمليّات كربلاى یک و در جبهه مهران به آرزوی رسید و به سایر همرزمانش پیوست. «محمود جلايرى» همرزم و پسرخاله شهید در مورد نحوه شهادت علی چنین مى ‏گويد: «پس از اينكه گردان كوثر در منطقه مهران عمليّات كرد و شهر مهران را آزاد كرد، بايد منطقه پاكسازى میشد تا عراقى ‏هايى كه در سنگرهايشان باقى مانده بودند، به اسارت در آيند. در حين پاكسازى يك سرباز دشمن كه داخل سنگر مخفى شده بود، از پشت على را به رگبار بست و به شهادت رساند.»

 

شهيد صمدیان در بخشى از وصيّت ‏نامه خود خطاب به مردم می نویسد: «و امّا شما اى امّت  حزب ‏اللّه، كه تاريخ به سان شما را به جز در يك برهه از صدر اسلام سراغ ندارد، بدانيد تنها ريسمان محكم، پيوند با ولايت فقيه است و سپردن تمام هستى خويش به او كه راه را يافته و شما را با خود همراه كرده است. خدايا، عمرم فداى يك لحظه بودن امام؛ پس خود را به او بسپاريد. دل به دنيا نبنديد كه خانه دل را خراب مى ‏كند. خانه دل را با ذكر خدا آباد كنيد و مهيّا شويد براى يارى اسلام در جبهه ‏ها كه اين ديار عاشق مى‏ طلبد. گوش فرا دهيد به بيانات امام امت كه فرمودند: امروز حفظ جمهورى اسلامى از نماز واجب‏تر است. امروز حفظ جمهورى اسلامى در ادامه جنگ و كسب پيروزى اسلام و مسلمين است كه دنيا بدان چشم اميد بسته است.»

 

مزار شهید علی صمدیان در گلزار شهدای قطعه یک بیرجند واقع شده است.

 

 

کد خبر 1071991

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha