صاعقه انتقام/ بررسی اتهام‌های طرح شده درباره مختار ثقفی

مختار از شخصیت های مهم تاریخ شیعه است که عهده دار نقشی کلیدی پس از قیام حضرت سید الشهدا بود اما در مورد این شخصیت اتهام های بسیاری در تاریخ وجود دارد که نیازمند بررسی منصفانه است.

به خبرگزاری شبستان، حجه الاسلام ابوالفضل هادی منش، در یادداشتی که متن کامل آنرا در اختیار شبستان قرار داده، به بررسی اتهامات وارد شده به مختار ثقفی می پردازد. آن چه در زیر می آید، متن کامل این یادداشت است که بدون هیچ گونه جرح و تعدیلی منتشر می شود:

 

صاعقه انتقام/ بررسی اتهام‌ها به مختار ثقفی

 

اشاره


«مختار ابی عبیده‌ ثقفی» سیاستمداری زیرکی بود که با سختی و عطشی سیراب ناپذیر، انتقام از قاتلان سیدالشهدا (س) ستاند و دمار از روزگار نحس ایشان بر آورد اما وی به افتراهایی متهم شده که البته باید این اتهام ها منصفانه بررسی شود. او از جمله‌ی مسلمانان بوده است و بی‌شک کسانی که مختار را به این اتهام‌ها متهم می‌کردند دو دسته‌اند: یا از امویانی بودند که با اهل‌بیت(ع) دشمنی داشتند زیرا مختار بزرگان آنها نظیر عمر بن‌سعد و عبیدالله بن‌زیاد و شمر بن‌ذی‌الجوشن و دیگر بزرگان اموی را به قتل رساند؛ یا اینکه اموی نبودند اما از ضعف احادیثی که مختار را متهم کرده است خبر ندارند، لذا او را متهم می‌سازند.
 

در این مقاله به نحو گذرا تهمت‌هایی را که به مختار زده شده بررسی می کنیم.


1. ادّعای پیامبری


یکی از اتهام‌هایی که به مختار زده شده این است که او ادّعای پیامبری نموده و نامه‌ای به اهل بصره به این مضمون نوشته که: «به من خبر رسیده که شما، من و فرستادگانم را تکذیب می‌کنید. پیامبران پیشین نیز تکذیب شدند و من از بسیاری از آنها بهتر نیستم».1


هم‌چنین مختار متهم شده است که قرآن خاصی دارد2 و جبرئیل از آسمان بر او وحی نازل می‌کند.3


هیچ یک از این تهمت‌ها واقعیت ندارد بلکه او از مؤمنان و پارسایان است. او دین خود را خالص نمود و در پی کشتن قاتلان فرزند رسول خدا(ص) و ویران ساختن خانه‌های آنها و ایجاد رعب و وحشت در میان آنان بود و هدف او در همه‌ی این امور رضای خدا و وفاداری به اهل‌بیت(ع) بوده است.


به واقعیت پیوستن خون‌خواهی مختار از امام حسین(ع) دلیل محکمی بر ایمان و صلابت اعتقاد او است و روزه‌داری فراوان و شب‌زنده‌داری و قرآن خواندنش دلیل محکمی بر ردّ این اتهامات.


2. صندلی ویژه‌ی مختار


از تهمت‌های دیگری که به مختار زده شده این است که او زین یا صندلی خاصی داشته که آن را بر پشت قاطر سفید می‌گذاشته و بر آن دیباج می‌کشیده و او و اصحابش گرد آن طواف کرده‌اند و طلب نزول باران و پیروزی می‌نمودند و قائل به این بوده‌اند که این صندلی همان منزلتی را دارد که تابوت نزد حضرت موسی(ع) داشت.4


اعشی همدانی5 با ابیات زیر به مذمت مختار و اصحابش پرداخته است:
 

 

شَهِدْتُ عَلَیْکُمْ اَنَّکُمْ سَبَئِیَّةٌ وَ اِنِّی بِکُمْ یا شُرْطَةِ الکُفْرِ عارِفُ
وَ اَنْ لَیْسَ کَالتّابُوتِ فِینا وَ اِنْ سَعَتْ شبامٌ حَوالَیْهِ وَ نَهْدٌ وَ خارِفُ
وَ‌ اِنْ شاکِرٌ طافَتْ بِهِ وَ تَمَسَّحَتْ بِاَعْوادِهِ وَ اَدْبَرَتْ لا تُساعِفُ6


در حالی که این تهمتی بیش نیست و مختار این صندلی را دوازده هزار دینار یا درهم خرید و شیعیان به آن تبرّک می‌جستند7 زیرا همان صندلی‌ای بود که امیرمؤمنان، جانشین رسول‌خدا(ص) و دروازه‌ی شهر علم او بر آن می‌نشست و با بدن پاکش تماس داشت. به همین جهت مختار آن را به این قیمت گران خرید و هیچ خرده‌ای بر مختار از این جهت نیست.


3. ملاقات با جبرئیل


از جمله افتراهایی که به مختار زده شده این است که از او نقل کرده‌اند که او با جبرئیل ملاقات کرده و با او سخن گفته و از نزد او برخاسته است.8 این از تهمت‌های عجیبی است که به او زده شده است. مختار غلامی داشته که جبرئیل نامش بود و گاه از او سخن نقل می‌کرد و می‌گفت: «جبرئیل نزد من آمد و با من سخن گفت» و کینه‌توزان گمان می‌کردند که او در مورد فرشته جبرئیل سخن می‌گوید.9


4. بداء


مختار متهم شده که از دین خارج گشته زیرا به بداء اعتقاد داشته و حال آنکه آنها بر این گمانند که بداء با اسلام منافات دارد. او ادّعا می‌کرد که چیزی در آینده اتفاق می‌افتد، اگر آن چیز واقع می‌گردید آن را نشانه‌ی راستی خود می‌دانست و اگر واقع نمی‌شد می‌گفت: برای خدا بداء حاصل شده است.10


پیش از بیان این مطلب باید بداء را به طور مختصر توضیح دهیم:


گروهی از مسلمانان آن را محال دانسته و عدّه‌ای آن را جایز می‌دانند. از آن جمله که مختار که به آن معتقد بود و به آن ایمان داشت.


آیت‌الله العظمی خویی(ره) در مباحث خود به صورت موضوعی به بیان بداء پرداخته و نوعی از بداء را محال ‌دانسته است و نوعی دیگر از آن را جایز که مستلزم هیچ محذوری نیست و شیعه به همین نوع از بداء معتقد است. ایشان در این باره می‌فرماید: «شیعه به بدائی معتقد است که تنها در امور غیرحتمی حاصل می‌شود یعنی در اموری که وقوع آنها حتمی نیست، ممکن است بداء حاصل شود؛ اما امور حتمی، ناگزیر اتفاق می‌افتد و مشیت خداوند به آن‌چه قضای او تعلّق گرفته، تعلّق می‌گیرد. قضای الهی بر سه نوع است؛


نوع اول: قضایی است که خداوند هیچ یک از بندگان خویش را بر آن مطلّع نساخته است و در گنجینه‌ی او است که آن را تنها به خود اختصاص داده است. بی‌شک بداء در این قسم از قضاء حاصل نمی‌گردد، بلکه روایات فراوانی از اهل‌بیت(ع) وجود دارد که بداء از این قسم از علم پدید می‌آید.


شیخ صدوق(ره) در کتاب عیون اخبار‌الرضا(ع) نقل می‌کند: امام رضا(ع) به سلیمان‌مروزی فرمود: رَوَیْتُ عَنْ اَبِی عَبْدِاللهِ(ع) اَنَّهُ قالَ: اِنَّ للهِ عِلْمَیْنِ: عِلْماً مَخْزُوناً مَکْنُوناً لا یَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ مِنْ ذلِکَ یَکُونُ البَداءُ، وَ عِلْماً عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَالعُلَماءُ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ یَعْلَمُونَهُ؛11 از امام صادق(ع) روایت شده است که: خدا دو نوع علم دارد: علمی مخزون و پوشیده از دیگران که هیچ‌کس جز او از آن اطلاع ندارد و بداء از همین نوع علم حاصل می‌گردد و علمی که به فرشتگان و پیامبران آموخت و علمای اهل‌بیت پیامبرتان(ص) نیز بدان آگاهند.
 

 

شیخ محمد‌بن‌حسن‌صفّار از ابوبصیر نقل می‌کند: اِنَّ للهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٍ لا یَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ مِنْ ذلِکَ یَکُونُ البَداءُ، وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ اَنْبِیاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ؛ خدا دو نوع علم دارد: علمی مخزون و پوشیده از دیگران که هیچ کس جز او از آن اطلاع ندارد و بداء از همین نوع علم حاصل می‌گردد و علمی که به فرشتگان و پیامبران و رسولان آموخت و ما نیز از آن اطلاع داریم.12


نوع دوم: نوع دیگری از قضای الهی که خداوند به پیامبر خویش و فرشتگانش اطلاع داده که حتماً واقع می‌گردد و شکّی نیست که بداء در این قسم نیز جاری نمی‌شود، اگرچه با نوع اول تفاوت دارد و آن اینکه بداء از این نوع دوم پدید نمی‌آید.


عیاشی از فضیل نقل می‌کند که گفت: از امام باقر(ع) شنیدم: مِنَ الاُمُورِ اُمُورٌ مَحْتُومَةٌ جائِیَةٌ لا مَحالَةَ، وَ مِنَ الاُمُورِ مَوْقُوفَةٌ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، یُقَدِّمُ مِنْها ما یَشاءُ وَ یَمْحُو ما یَشاءُ، لَمْ یَطَّلِعْ عَلی ذلِکَ اَحَدٌ، فَاَمّا ما جاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ فَهِیَ کائِنَةٌ لا یُکَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لا نَبِیَّهُ وَ لا مَلائِکَتَهُ؛ واقع شدن بعضی از امور حتمی است و ناگزیر اتفاق می‌افتند و واقع شدند بعضی منوط به اراده‌ی خدا است. هرچه را اراده کند مقدم سازد و هرچه را بخواهد محو می‌نماید و اخباری که پیامبران به آن اطلاع می‌دهند واقع می‌گردد و خداوند نه خود و نه پیامبران و فرشتگانش را تکذیب نمی‌کند.13


نوع سوم: قضائی است که خداوند عزوجل پیامبر و فرشتگان را از وقوعش در خارج آگاه ساخته ولی واقع شدنش در خارج منوط است به اینکه اراده‌ی خدا به چیزی خلاف آن تعلق نگیرد. تنها در این نوع از قضا، بداء حاصل می‌گردد. و خداوند هر آن‌چه بخواهد محو می‌کند و هر آن‌چه بخواهد ثابت می‌دارد و نزد او امّ الکتاب است و امور قبل و بعد از آن به دست خدا است».


آیت‌الله خویی(ره) با اخبار و روایات فراوانی، صحت بدائی را که شیعه به آن معتقد است و در آن محذوری نیست ثابت نموده است و دلایل فراوانی آورده که جایی برای طعن و اشکال باقی نگذاشته است. ایشان می‌افزاید: «اعتقاد به بداء یعنی اعتراف به اینکه عالم در حدوث و بقاء، تحت سیطره‌ی خداوند عزوجل است و اراده‌ی خداوند از ازل تا ابد در همه‌ی اشیا نافذ است. با اعتقاد به بداء، فرق بین علم خدا و علم مخلوقاتش نمایان می‌گردد حتی پیامبران و اوصیا، آنان به علم خداوند احاطه نخواهند کرد و بعضی از آنان اگرچه به واسطه‌ی تعلیم خداوند چنان علمی دارند که بر تمام عوالم ممکنات احاطه پیدا کنند اما به علم مخزون خدا که آن را به خویش مختص کرده، احاطه ندارند، زیرا هیچ‌کس به مشیت یا عدم مشیت الهی اطلاع ندارد مگر آنکه خداوند وقوع چیزی را به او اطلاع دهد.


اعتقاد به بداء موجب می‌شود که انسان به خدا منقطع گردد و اجابت دعاهایش و حل مشکلاتش را از او بخواهد و توفیق عبادت و ترک معصیت را از او طلب کند، پس انکار بداء و معتقد شدن به اینکه هر آن‌چه قلم تقدیر نوشته است بدون استثناء واقع می‌گردد، انسان را از مستجاب شدن دعاهایش مأیوس می‌کند».14


از این سخنان آیت‌الله خویی(ره) در مورد بداء هیچ محالی لازم نمی‌آید و مستلزم محذوری نیست، ولی دشمنان شیعه مانند سلیمان بن‌جریر به دلیل کینه و دشمنی خویش حملات شدیدی به شیعه کردند. سلیمان می‌گوید: «امامان رافضی‌ها دو چیز برای شیعیان وضع کردند: یکی اعتقاد به بداء که اگر به آنان گفتند که قدرت و شوکت به دست شما خواهد بود و چنین نشد، می‌گویند که برای خدا در این مورد بداء حاصل شده است. و زرارة بن‌اعین در مورد بداء ابیات زیر را سروده است:
 

 

وَ تِلْکَ اَماراتٌ تَجِیءُ لِوَقْتِها وَ ما لَکَ عَمّا قَدَّرَ الله مَذْهَبُ
وَ لَوْ لا البَدا سَمَّیْتُهُ غَیْرَ فائِتٍ وَ نَعْتُ البَدا نَعْتٌ لِمَنْ یَتَقَلَّبُ
وَ لَوْ لا البَدا ما کانَ ثَمَّ تَصَرُّفٌ وَ کُنّا کَنارٍ دَهْرُها تَتَلَهَّبُ15


و امر دیگری که ائمه‌ی شیعه وضع کردند، اعتقاد به تقیّه است».16


شخص دیگری که بر شیعه اشکال گرفته، احمدامین است. او می‌گوید: «بعضی از شیعیان به بداء معتقدند در حالی که یهود نیز قائل به آن نیستند. اولین کسی که به آن معتقد گشت مختار بن‌ابی‌عبید که مردم را به امامت محمد بن‌حنفیّه دعوت می‌کرد».17


5. اعتقاد به امامت محمد حنفیه


از تهمت‌هایی که به مختار زده شده این است که او از معتقدان به امامت محمدبن‌حنفیّه بوده و مردم را به امامت او دعوت می‌کرده و معتقد بوده که او همان مهدی موعود است که در احادیث پیامبر(ص) بشارت به آمدنش داده شده و او همان امامی است که بشریت را از ظلم و جور و طغیان نجات می‌دهد.


سیدحمیری قبل از اینکه به دین حق گرایش پیدا کند کیسانی مذهب بود و به امامت محمد بن‌حنفیّه اعتقاد داشت و اشعار زیر را در این باره سرود:
 

 

اَلا اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ قُرَیْشٍ وُلاةُ الحَقِّ اَرْبَعَةٌ سَواءُ
عَلِیٌّ وَ الثَّلاثَةُ مِنْ بَنِیهِ هُمُ الاَسْباطُ لَیْس بِهِمْ خَفاءُ
فَسِبْطٌ سِبْطُ اِیمانٍ وَ بِرٍّ وَ سِبْطٌ غَیَّبَتْهُ کَرْبَلاءُ
و‌َ سِبْطٌ لا یَذُوقُ المَوْتَ حَتّی یَقُودَ الخَیلَ یَتْبَعُهُ اللِّواءُ
تَغَیَّبَ لا یُری عَنْهُمْ زَماناً بِرَضْوی عِنْدَهُ عَسَلٌ وَ ماءُ18


بعضی از کیسانی‌ها پا را از این فراتر نهادند و معتقدند که بعد از امیرمؤمنان(ع)، محمد بن‌حنفیّه امام است و نه امام حسن و حسین(ع) و نیز معتقد هستند امام حسن(ع) مردم را به امامت محمد‌بن‌حنفیّه دعوت می‌کرد و امام حسین(ع) به دستور و اجازه‌ی او با شمشیر به پا خاست و هر دو مردم را به امامت محمد بن‌حنفیّه دعوت می‌کردند و از جانب او امیر بودند.


بعضی از کیسانی‌ها معتقد به تناسخ ارواح شدند و گفتند: «روح محمد بن‌حنفیّه در اجساد دیگری حلول کرده که و منشأ اعتقاد به تناسخ، فلسفه‌ی هندی است و کیسانیّه معتقدند که تناسخ منحصر در ائمه است.19


مختار از همه‌ی این انحرافات منزّه بود و به هر آن‌چه خداوند بر پیامبرش نازل کرده‌ ایمان داشت و هیچ ارتباطی با هر اندیشه‌ای که مخالف اسلام باشد نداشت. او عقیده‌ای قوی و ایمانی راسخ داشت و هیچ‌گاه مردم را به امامت محمد بن‌حنفیّه دعوت نکرد و البته محمد بن‌حنفیّه نیز ادّعای امامت نکرده بود.


آن‌چه ادّعای ما را مبنی بر اینکه محمد بن‌حنفیّه ادّعای امامت نداشت، تأیید می‌کند سخن ابن‌نما20 است که گفته: «اهل کوفه گروهی را نزد محمد بن‌حنفیّه فرستادند و نظر او را در مورد مختار پرسیدند، او جواب داد: به پا خیزید که امام من و شما علی بن‌الحسین(ع) است. سپس محمد‌بن‌حنفیّه نزد امام(ع) رفت و در مورد مختار سؤال کرد، امام(ع) جواب داد: لَوْ اَنَّ عَبْداً زِنْجِیّاً تَعَصَّبَ لَنا اَهْلَ البَیْتِ لَوَجَبَ عَلَی النّاسِ مُؤازَرَتُهُ، وَ‌ قَدْ وَلَّیْتُکَ هذا الاَمْرَ فَاصْنَعْ ما شِئْتَ؛ اگر یک برده‌ی زنگی نسبت به ما اهل‌بیت(ع) پافشاری کند، بر مردم واجب است که او را یاری دهند و من این کار را به عهده‌ی تو گذاشتم، پس هر آن‌چه خواستی انجام ده.21


و این روایت نشان می‌دهد که محمد بن‌حنفیّه و مختار ادّعای امامت نداشته‌اند بلکه معتقد به امامت امام زین‌العابدین(ع) بودند.


6. خودداری امام سجاد(ع) از پذیرفتن اموال مختار


باز از تهمت‌هایی که به مختار زده شده این است که او یکصد هزار درهم نزد امام زین‌العابدین(ع) فرستاد ولی امام(ع) از قبول آن خودداری کرد اما از برگرداندن آن نیز می‌ترسید لذا آن را نزد خود به امانت نگه داشت و هنگامی که مختار کشته شد نامه‌ای به عبدالملک نوشت و در مورد آن اموال از او پرسید. عبدالملک در جواب گفت: «آن را برای خود بردار که گوارای وجودت باد».22


بی‌تردید این روایت مردود است زیرا اگر آن اموال حرام باشد، دلیلی ندارد که امام(ع) آن را نزد خود نگاه دارد و در مورد آن از عبدالملک بپرسد و اجازه‌ی عبدالملک نیز به امام(ع) تصرف را جایز نمی‌سازد؛ و اگر هم آن اموال حلال بوده، دلیلی نداشته که امام(ع) آن را نزد خود نگاه دارد تا از طاغوتی مانند عبدالملک برای تصرف در آن اجازه بگیرد.


اینها بعضی از تهمت‌هایی است که امویان که کینه‌ی اهل‌بیت(ع) را در دل داشتند به مختار زده‌اند که اگر مختار، دشمن امام حسین(ع) بود به این امور متهم نمی‌شد.
غیب‌گویی مختار


به طور یقین مختار از برخی امور غیبی اطلاع داده که بعدها اتفاق افتادند، او از کشته شدن طغیان‌گری مانند عبیدالله بن‌زیاد خبر داد که به واقعیت پیوست. هم‌چنین اخبار دیگری را بازگو کرد که بعداً واقع شد. او این اخبار را در زندان از میثم‌تمّار که از حواریون امیرمؤمنان(ع) است شنیده و به بسیاری از امور آگاه شده بود و خود میثم تمّار نیز این اخبار را از وصی و جانشین پیامبراکرم(ص) و باب مدینه‌ی علم رسول خدا(ص) یعنی امیرمؤمنان(ع) شنیده بود.
 

 

جایگاه مختار نزد ائمه(ع)


مختار جایگاه ویژه‌ای در دل اهل‌بیت(ع) داشت و این به خاطر سپاس‌گزاری آنان از او به دلیل لطفی بود که در حقّ آنان انجام داد؛ انتقام آنان را گرفت و دیدگانشان را با کشتن گروه جنایتکاری که خون خاندان پیامبر(ص) را به زمین ریختند روشن ساخت. به علاوه او اموال بسیاری برای آنان فرستاد و خانه‌هایشان را که به وسیله‌ی یزید بن‌معاویه ویران شده بود بازسازی کرد و احسان و نیکی فراوانی نسبت به آنان نمود.


در این‌جا نمونه‌هایی از مدح و تجلیلی را که توسط ائمه(ع) از مختار شده، ذکر می‌کنیم:


1. امام زین‌العابدین(ع)


امام زین‌العابدین(ع) مختار را ستایش کرد و به عموی خود محمد بن‌حنفیّه فرمود: یا عَمِّ، لَوْ اَنَّ عَبْداً زِنْجِیّاً تَعَصَّبَ لَنا اَهْلَ البَیْتِ لَوَجَبَ عَلَی النّاسِ مُؤازَرَتُهُ؛ عموجان! اگر برده‌ی زنگی نسبت به ما اهل‌بیت(ع) پافشاری کند، بر مردم واجب است که او را یاری کنند.


و هنگامی که امام زین‌العابدین(ع) سرهای جدا شده‌ی جنایتکارانی مانند عبیدالله بن‌زیاد و عمر‌بن‌سعد و فرزندش حفص را در مقابل خویش دید، سجده نمود و فرمود: اَلحَمْدُللهِ الَّذِی اَدْرَکَ لِی ثَأرِی مِنْ عَدُوِّی، وَ جَزَی اللهُ المُخْتارَ خَیْراً؛ سپاس خدای را که انتقامم را از دشمنم گرفت؛ خدا به مختار جزای نیک دهاد».23
 

 

امام زین‌العابدین(ع) پس از فاجعه‌ی کربلا هرگز متبسّم دیده نشد و حزن و اندوه بر زندگی او خیمه زده تا اینکه هنگامی که سر جدا شده‌ی ابن‌مرجانه را در مقابل خود یافت. امام بسیار خوشحال و شادمان گشت که این شادمانی به سبب مختار بود.


2. امام باقر(ع)


امام باقر(ع) چندین بار مختار را با جملاتی زیبا ستایش نمود.


روایات زیر نمونه‌هایی است:


1. سدیر از امام باقر(ع) نقل می‌کند که فرمود: لا تَسُبُّوا المُختارَ فَاِنَّهُ قَتَلَ قَتَلَتَنا، وَ طَلَبَ بِثَأرِنا، وَ زَوَّجَ اَرامِلَنا، وَ قَسَّمَ المالَ فِینا عَلَی العُسْرَةِ؛ مختار را دشنام ندهید که او قاتلان ما را کشت و انتقام ما را گرفت و بیوه‌زنان ما را شوهر داد و در زمان مشکلات و تنگی، اموال را بین ما تقسیم کرد.24


نمونه‌ای از کارهای نیکی که مختار برای اهل‌بیت(ع) انجام داد در حدیث بالا آمده است که شامل موارد زیر است:


- از مجرمانی که خون اهل‌بیت(ع) را مباح ساختند انتقام گرفت.


- ازدواج مردان و زنان علوی را مهیّا ساخت و مهریه‌ی آنان را پرداخت کرد.


- در زمان عسرت و تنگی اموالی را بین آنها تقسیم کرد.


2. عبدالله بن‌شریک می‌گوید: در روز عید قربان نزد امام باقر(ع) رفتیم. امام تکیه داده بود و دنبال آرایشگری فرستاده بود تا مناسک منی را انجام دهد. ناگهان پیرمردی از اهل کوفه وارد شد و دست امام(ع) را گرفت تا بر آن بوسه زند ولی امام(ع) اجازه‌ی بوسیدن دستش را نداد، سپس از او سؤال کرد: تو کیستی؟ جواب داد: من ابومحمد‌حکم فرزند مختار هستم.
 

 

امام(ع) با احترام فراوانی با او برخورد نمود و دست خویش را به سوی او دراز کرد و او را در کنار خویش نشاند.
 

 

حکم پرسید: مردم در مورد پدرم سخنان بسیاری می‌گویند و نسبت‌های بدی به او می‌دهند، شما چه می‌فرمایید؟
 

 

امام(ع) فرمود: آنان چه می‌گویند؟


حکم گفت: آنان می‌گویند مختار دروغگوست ولی من هر آن‌چه شما می‌گویید قبول دارم.


امام(ع) متعجب شد و شروع به تعریف و تمجید از مختار کرد و فرمود: سُبْحانَ اللهِ! اَخْبَرَنِی اَبِی اَنَّ مَهْرَ اُمِّی کانَ مِمّا بَعَث‌َ بِهِ المُخْتارُ، اَوَ لَمْ یَبْنِ دُورَنا؟ وَ قَتََ قاتِلَنا؟ وَ طَلَبَ بِدِمائِنا؟؛25 سبحان‌الله! پدرم به من خبر داد که مهریه‌ی مادرم از همان امولی که مختار نزد او فرستاده داده است، آیا مختار خانه‌های ما را از نو نساخت؟! و قاتلان ما را نکشت؟! و به خونخواهی ما به پا نخاست؟!


و در حدیثی دیگر این‌گونه آمده است: رَحِمَ اللهُ اَباکَ، رَحِمَ اللهُ اَباکَ، ما تَرَکَ لَنا حَقّاً عِنْدَ اَحَدٍ اِلاّ طَلَبَهُ، وَ قَتَلَ قَتَلَتَنا، وَ طَلَبَ بِدِمائِنا، رَحِمَهُ اللهُ، وَ اَخْبَرَنِی اَبِی اَنَّهُ کانَ یُقِیمُ عِنْدَ فاطِمَةَ بِنْتِ عَلِیٍّ یُمَهِّدُ لَها الفِراشَ، وَ یُثْنِی لَهَا الوَسائِدَ، وَ مِنْها اَصابَ الحَدِیثَ، رَحِمَ اللهُ اَباکَ؛26 خداوند پدرت را بیامرزد! خداوند پدرت را بیامرزد! هیچ حقّی از ما را نزد دیگران رها نساخت مگر اینکه آن را از آنها گرفت و قاتلان ما را به قتل رساند و به خون‌خواهی ما برخاست. خداوند او را رحمت کند! پدرم به من خبر داده است که او نزد فاطمه دختر علی می‌رفت و زیراندازی برای او مهیا می‌کرد و متکایی پشت او قرار می‌داد و از او حدیث فرا گرفت. خداوند پدرت را بیامرزد!


در این حدیث زیبا، امام(ع) مختار را ستایش کرده و بر او رحمت فرستاده است. مختار به خاطر لطفی که در حقّ اهل‌بیت(ع) روا داشته جایگاه والایی در دل‌های آنان کسب نموده است.


3. امام صادق(ع)


امام صادق(ع) نیز مختار را ستوده و با احترام از او یاد کرده است.


امام فرمود: مَا امْتَشَطَتْ فِینا هاشِمِیَّةٌ وَ لاَ اخْتَضَبَتْ حَتّی بَعَثَ اِلَیْنَا المُخْتارُ بِرُؤُوسِ الَّذِینَ قَتَلُوا الحُسَیْنَ؛27 بعد از شهادت امام حسین(ع) هیچ زن هاشمی خود را نیاراست و خضاب ننمود تا اینکه مختار سرهای جدا شده‌ی قاتلان امام حسین(ع) را نزد ما فرستاد.


و در روایت دیگری فرمود: مَا اکْتَحَلَتْ هاشِمِیَّةٌ وَ لاَ اخْتَضَبَتْ وَ لا رُئِیَ فِی دارِ هاشِمِیٍّ دُخانٌ خَمْسَ سِنِینَ حَتّی قُتِلَ عُبَیْدُاللهِ بنِ زِیادٍ؛28 هیچ زن هاشمی به چشم خود سرمه نکشید و خضاب نکرد و به مدت پنج سال، دودی از خانه‌های بنی‌هاشم بلند نشد تا اینکه عبیدالله بن‌زیاد کشته شد.


پی‌نوشت‌ها
1. تاریخ العراق فی العصر الاموی، ص252. به نقل از العقد الفرید، ج5، ص143.
2. الحور العین، ص183.
3. شذرات الذهب، ص74.
4. الحور العین، ص184 و منابع دیگر.
5. ابوالمصبح عبدالرحمن بن عبدالله: او شاعری زبردست و معروف بود که در کوفه در خانواده‌ای از اهل یمن بزرگ گردید. حجّاج در سال 83 او را به قتل رساند. (سیر اعلام النبلاء، ج4، ص185، رقم75؛ اعیان الشیعه، ج3، ص467 و ج7، ص460).
6. شهادت می‌دهم که شما از فرقه‌ی سبئیّه هستید و من شما را ای سربازان کفر! می‌شناسم. شما نمی‌توانید در بین ما عقیده‌ی تابوت را حاکم سازید اگرچه چند قبیله بر گرد او طواف نمایند و هر چند قبیله‌ی شاکر بر گرد آن طواف کنند و دست خود را بر آن بکشند، هیچ اثری برای آنان نخواهد داشت. تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص550؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص259 و تاج العروس، ج1، ص462.
7. الکامل فی التاریخ، ج3، ص378.
8. المنتظم، ج6، ص68.
9. بحارالانوار، ج45، ص236 به نقل از مرزبانی در کتاب الشعراء.
10. تاریخ العراق فی ظل الحکم الاموی، ص48؛ فجر الاسلام، ج1، ص345.
11. عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، 179، باب13، حدیث1.
12. اصول کافی، ج1، ص147، حدیث8.
13. تفسیر عیاشی، ج2، ص217، حدیث65.
14. البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص271-276.
15. آنها نشانه‌هایی است که به وقت خویش خواهد آمد و از آن‌چه خداوند مقدر کرده راه فراری برای تو نیست. و اگر اعتقاد به بداء نبود آن حوادث فوت نمی‌گشتند و بداء صفت کسی است که در حال حرکت است. اگر بداء نبود تصرّفی ممکن نبود و مانند آتشی می‌گشتیم که در حال سوزاندن است.
16. شرح اصول الکافی، به نقل از رازی در پایان کتاب المحصّل، ص182.
17. فجر الاسلام، ج1، ص354.
18. به درستی که ائمه‌ی حق، چهار نفرند که همه از قریش هستند و در رتبه برابرند. آنان علی(ع) و سه فرزندش می‌باشند که همه از اسباط هستند و در آنها تردیدی نیست. یکی از آنها نوه‌ی ایمان و نیکی است ود یگری کربلا او را در خود جای داده است و یکی از آنها نخواهد مرد تا اینکه اسب و پرچم پیروزی را به دنبال خود بکشد. او غایب گشته و مدتی است که دیده نمی‌شود و در رضوی ساکن است و در نزد او آب و عسل وجود دارد. تاریخ مدینه دمشق، ج54، ص322؛ تهذیب الکمال، ج26، ص151.
19. المذاهب الاسلامیه، ص70.
20. ذوب النضار، ص96و 97.
21. تاریخ الامم و الملوک، ج6، ص7-14؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص211-214؛ ذوب النضار، ص92-97؛ بحارالانوار، ج45، ص363-365.
22. بحارالانوار، ج45، ص346.
23. مناقب آل ابی‌طالب، ج4، ص144؛ بحارالانوار، ج46، ص53، حدیث2؛ عوالم العلوم، ج18، ص84، حدیث3؛ مدینة المعاجز، ج4، ص326و 327.
24. رجال الکشی، ص125، حدیث 197.
25. رجال الکشی، ص125، حدیث199.
26. تنقیح المقال، ج2، ص203.
27. رجال الکشی، ص127، حدیث202.
28. بحارالانوار، ج45، ص207، حدیث13.
 

 

یادداشتی از ابوالفضل هادی منش

 

پایان پیام/

کد خبر 5331

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha