امام موسی‌کاظم(ع)؛ مهربانی، باابهت

سراسر زندگانی بابرکت حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) درس و آموزه است، چه از نظر ابهتی که در میان شیعیان داشتند و چه به دلیل مهربانی مقتدرانه حتی برای دشمنان.

به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه  خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام والمسلمین هادی عجمی،، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) یادداشتی را در اختیار شبستان قرار داده که در ادامه مرور می شود.

ابهمت در بیان جایگاه شیعیان

تفسیر عیاش در جلد ۲ صفحه ۲۹ می‌نویسد هارون کاخی باشکوه ساخته بود. حضرت را دعوت کرد و به حضرت موسی بن جعفر(ع) گفت: این خانه چیست؟ امام فرمود: خانه تبهکاران است! و این آیه را خواند: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا»(اعرا، ۱۴۶) هارون گفت: پس صاحب خانه کیست؟ فرمود: اصل این خانه متعلق به شیعیان ما است! ولی از نظر آزمایش فعلا در اختیار دیگران است. هارون گفت: پس چرا صاحب خانه منزل خود را نمی‏گیرد. فرمود: آباد از او گرفته‏اند هرگز نمی گیرد مگر موقعی که بتواند آن را آباد کند که اکنون آن وقت نیست.

مهربانی مقتدرانه حتی برای دشمنان

نقل است یکی از خلفاء مریض شد بختیشوع نصرانی از معالجه او عاجز گردید مقداری از باران خشک شده در زمین را گرفت و با دوائی آن را آب کرد، بعد مقداری آب در دوائی ریخت و گفت: این نهایت قدرت طب و پزشکی است دیگر چاره‏ای ندارد جز اینکه شخصی را پیدا کنی که دعایش مستجاب باشد و برایت دعا کند. خلیفه، موسی بن جعفر(ع) را خواست آن جناب را آوردند در بین راه صدای زمزمه دعای ایشان را شنید، دعا کرد خداوند او را شفا داد. خلیفه گفت: تو را بحق جدت محمّد مصطفی(ص) بگو چه دعا کردی. فرمود: گفتم: «اللهم کما أریته ذل‏ معصیتی فاره عز طاعتی؛ خدایا همان طور که خواری گناهکاری او را نشانش دادی عزت و شرافت بندگی و اطاعت مرا نیز باو نشان ده».  همان ساعت خداوند او را شفا داد.

معرفی جایگاه امامت

شریف مرتضی در غرر می نویسد: ایوب هاشمی گفت: شخصی بنام نفیع‏ انصاری به در خانه هارون الرشید آمد، در همین موقع موسی بن جعفر(ع) که سوار الاغ بود رسید دربان احترام شایسته‏ای به امام(ع) کرد و با عجله برای او اجازه ورود خواست.

نفیع از عبد العزیز بن عمر پرسید این پیرمرد کیست؟ گفت: این بزرگترین اولاد ابی طالب و بزرگتر از اولاد محمّد است موسی بن جعفر، گفت: من از این بنی عباس عاجزتر ندیده‏ام این قدر احترام میکنند نسبت بشخصی که قدرت دارد آنها را از سریر سلطنت به زیر آورد وقتی از پیش هارون خارج شود به او توهین خواهم کرد.

عبد العزیز گفت: این کار را نکن اینها خانواده‏ای هستند که کمتر کسی متعرض آنها شده که ننگی برای خود تا ابد به جای نگذاشته باشد. حضرت موسی بن جعفر(ع) خارج شد، نفیع لجام الاغش را گرفت و گفت: تو که هستی آهای؟ حضرت موسی بن جعفر(ع) فرمودند: اگر منظورت نژاد است من پسر محمّد حبیب اللَّه و پسر اسماعیل ذبیح اللَّه و پسر ابراهیم خلیل اللَّه هستم و اگر منظورت وطن من است، همان محلی است که بر مسلمانان و تو اگر مسلمان باشی لازم است زیارت و حج در آن محل، اگر منظورت اینست که بر من فخر کنی بخدا قسم بی‏دینهای قوم من راضی نشدند همطراز باشند با مسلمانان قوم تو که گفتند: یا محمّد برای مبارزه با همطرازان خودمان را از قریش بفرست، اگر منظورت آوازه و شهرت است ما کسانی هستیم که خداوند واجب کرده بر ما صلوات بفرستند در نمازها میگوئی: اللهم صلّ علی محمّد، و آل محمّد، ما همان آل محمّد هستیم الاغ را رها کن.

نفیع لجام مرکب را رها کرد دستش به رعشه افتاده بود با کمال خواری براه خود ادامه داد عبد العزیز به او گفت: بتو نگفتم؟!!

رحم به دشمنان

قرب الاسناد: ابراهیم بن مفضل بن قیس گفت: از موسی بن جعفر(ع) شنیدم که دیگر با محمّد بن عبد الملک ارقط صحبت نکند هرگز. با خود گفتم ایشان دستور به نیکی و صله رحم می دهند، باز قسم یاد می کند که با پسر عمویش چنان کند. فرمود: همین که با او صحبت نکنم نیکی است نسبت به او زیرا پشت سر از من بدگوئی و عیبجوئی می نماید. وقتی مردم بدانند من با او صحبت نمی کنم (و رفت و آمد ندارم) حرفش را قبول نمی کنند دیگر حرف مرا نخواهد زد در نتیجه برایش بهتر است.

کد خبر 1748579

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha